بازگشت مجدد بعد از 4 سال
سلاااااام، من بعد از حدوداً 3/5 سال تأخیر دوباره برگشتم، البته نمی دونم تا کی می تونم دوباره توی وبلاگت برات ثبت خاطرات کنم. جونم برات بگه که توی این 3/5 سال خیلی اتفاقات افتاد چه تلخ و چه شیرین، که حافظه ام یاری نمی کنه که جزء به جزءشو برات تعریف کنم. انقدر برات بگم که مامان در خرداد سال 95 تونست خودشو خونه نشین کنه و از کار کردن انصراف بده، اوایلش همه چیز خیلی خوب بود، با تو بودن و در کنار تو بودن برام یه آرزو شده بود که تونستم بهش برسم، روزهای شیرین و به یاد موندنی در همون سال مامان بابابزرگ و پسرداییشو از دست داد که ضربه روحی خیلی سنگینی برام بود. اصلا نمی خوام جزئیاتشو بدونی که ح...