يك سال و نيمگيت مبارك عزيزم

عزيز دلم يك سال و نيمگيت مبارك عشقم،

خدا رو براي همه اين روزها شكر مي كنم، از اين كه هستي و به زندگيم آب و رنگ تازه بخشيدي، وقتي در خلوت خودت فرو مي ري و من مي تونم عميق نگات كنم اون لحظه هست كه به خداي خودم مي گم چرا تو رو زودتر به من نداد، اي كاش زودتر وارد زندگيم مي شدي تا من بيشتر از اين مي تونستم از وجودت لذت ببرم و عطر نفسهات هر لحظه لحظه زندگيمو تازه تر و خوشبوتر كنه.

با قدم گذاشتن توي زندگيم نه تنها زندگيم رنگين تر شد بلكه تونستيم آهسته آهسته جلوتر بريم و به بعضي از چيزهايي كه خيلي وقت بود منتظرش بوديم برسيم كه به قول قديمي ها پا قدم تو خوب و خير بوده عزيزم.

الان كه دارم برات مي نويسم حدود سه هفته هست كه به خونه جديدمون نقل مكان كرديم از يك خونه 63 متري به يك خونه 120 متري !!!!!!! البته اينجا براي خودمون نيست فعلا تونستيم با رهن خونه خودمون و يك مقدار پس از انداز بابا ايمان (كه همچنان يك راز باقي مانده كه اين پس انداز از كجا آمده) و وامي كه از شركت گرفتم تونستيم اينجا رو رهن كنيم كه انشاءالله وجود تو انقدر با بركت هست كه مي تونيم همين اينجا رو بخريم، مطمئنم.

از حال و هواي اين روزها اگر بخوام برات بگم كه همچنان دوري از تو از صبح تا 5 بعدازظهر و دلتنگي كه هر روز بيشتر از قبل مي شه و من همچنان سر در گم و ناتوان از تغيير وضعيت موجود و كنار امدن با اين دلتنگ و سختي دوري از تو. از حال و هواي خودت اگر بخوام برات بگم كه روز به روز بزرگتر و آقاتر مي شي، ديگه خيلي از كلمات رو راحت تلفظ مي كني، مثل هتي (دختر دايي هستي)، آآآييي (دايي)، حييد (دايي حميد) اييما (بابا ايمان) بابي (بابا) مامي (مامان و ماماني) هافو (هاپو)

اينو بدون كه مامان عاشقته